بسم الله
دل اگر که بشکند مشکل گشائی می کند
دل اگر که بشکند کار خدائی می کند
قلب بشکسته کند تعمیر قطع ارتباط
رشته ی بگسسته را وصل جدائی می کند
دل بگوید دیده را باران خود جاری نما
دیده چون گریه کند دل را سمائی می کند
جای دل مهر خدا و اهل بیت هم از خداست
این عقیده یادی از اهل کسائی می کند
جای این دل ها کجا گودال پر از خون کجا
بشنود هر کس غمش او را هوائی می کند
اهل بیت در خیمه ها با چشم گریان ناگران
هر یکی با حال خود شورو نوائی می کند
خواهر غم پروری بالای تل با قلب خون
گه برادر را صدا در مبتلائی می کند
بار الها این همه شمشیر و تیر و نیزه دار
وا اسف این قوم دون قصد خطائی می کند
ناگهان دخت علی چون شیر بی پروا دوید
شمر ملعون را بدید یاوه سرائی می کند
بر سرش زینب چنان بانگی برآورد خوف ناک
دشمنان دیدند زنی حیدر نمائی می کند
حمله ور شد شمردون تا که زند زخمی بر او
غیرتش غوغا درین دشت بلائی می کند
ظالمی زد از قفا بر پشت زینب ضربه ای
کافران دیدند که زینب جان فدائی می کند
شمر دون با خنجری آمد به سوی قتلگاه
زینب اما کشمکش با آن جنائی می کند
می چکد خون دو دست از تیغ بران عدو
فاطمه با دختر خود هم نوائی می کند
ناله های کودکان از خیمه ها آمد بگوش
ناگهان زینب مکان را جابجائی می کند
لا جرم از قتلگه آمد به سوی خیمه ها
ای بسا چشمان او حال بکائی می کند
جان فدای دست او باشد همی مشکل گشا
بر عزاداران خود مشکل گشائی می کند
گریه کن غفاری از بهر مصیبت های او
شک مکن از بهر تو او هم دعائی می کند
اسکندر غفاری